نویسنده: محمد صالح منجد
ترجمه‌: عبدالقدّوس دهقان- سراوان

إن الحمد لله، نحمده و نستعینه و نستغفره و نعوذ بالله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا، من یهده الله فلا مضل له، و من یضلل فلاهادی له، و أشهد أن لا إله إلا الله و حده لا شریک له و أشهد أن محمداً عبده و رسوله. برای مسلمانی که با اراده‌ای آهنین قصد پیمودن راه حق و صراط مستقیم را دارد، دینداری و استقامت و پایداری در دین مهمترین و اساسی ترین امر می‌باشد، ‌اهمیت این موضوع در امور زیر نهفته است.
الف: و ضعیت نامطلوب کنونی جوامعی که مسلمانان در آن زندگی می‌کنند، فتن‌های گوناگون و عوامل فریبنده‌ای که گریبانگیر آنهاست، و جود شهوات و شبهاتی که براثر آن، دین غریب گشته و دینداران مصداق این مثال قرار گرفته‌اند:

«القابض علی دینه کالقابض علی الجمر».
«دینداری همانند کسی است که اخگری به دست گرفته باشد».

بر هیچ انسان فهمیده و عاقلی پوشیده نیست که نیاز مسلمانان امروزی به اسباب ثبات و پایداری در دین، به مراتب شدیدتر از نیاز مسلمانان دوران سلف و صدر اسلام است، و به خاطر فساد زمان و کمیابی برادران دلسوز و قلت ناصر و معین، برای تحقق یافتن آن به تلاشی مضاعف نیاز داریم.

ب: کثرت حوادث رده و برگشت از دین و به قهقرا گراییدن، حتی در میان برخی از کارگزاران دین، که این امر هر مسلمانی را بر آن می‌دارد تا از و قوع چنین عاقبتهای شومی بیمناک باشد و برای یافتن و سایل و ابزار ثبات و پایداری در دین و رسیدن به ساحل سلامتی بکوشد.

ج: مرتبط بودن این امر با قلب، آن قلبی که حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- درباره آن می‌فرمایند:
«قلب ابن آدم أشد انقلاباً من القدر إذا اجتمعت غلیاً»[1].
«قلب بنی آدم حتی از دیگی که در حال جوش و غلیان باشد هم بیشتر در معرض دگرگونی قرارداد».

حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- برای قلب، مثال دیگری نیز بیان فرموده‌اند آنجا که فرمودند: «إنما سمی القلب من تقلبه، إنما مثل القلب کمثل ریشة فی أصل شجرة یقلبها الریح ظهراً لبطن»[2].

«همانا علت نامگذاری قلب به این نام، تقلب (دگرگون شدن) اوست، مثال قلب همانند پری است که کنار درختی افتاده و باد آن را زیر و رو می‌کند».

شاعری این مطلب را اینگونه بیان نموده ست:
وما سمی الإنسان إلا لنسیه
ولا القلب إلا أنه یتقلب
«انسان را تنها به خاطر فراموشکاریش انسان نامیده‌اند و قلب را نیز به خاطر دگرگون شدنش».

پس ثابت و استوار نگاه داشتن این (قلب) متقلب که با بادهای شهوات و شبهات دگرگون می‌شود، امر خطیری است که به و سایل قوی و نیرومند نیاز دارد که از پس عظمت و صعوبت این امر مهم برآیند.

اسباب ثبات و پایداری

خداوند متعال بنا به رحمت و شفقت خویش بسیاری از اسباب استقامت و پایداری را در قرآن و بر زبان پیامبرش و سیرت و ی برای ما بیان نموده‌اند که برخی از آنها را با همدیگر بررسی می‌نماییم.

1. روی آوردن به قرآن:

قرآن عظیم حبل الله المتین و نور مبین است که هر کس به آن چنگ زند خداوند او را پناه می‌دهد و هر کس از آن پیروی کند خداوند او را نجات می‌دهد و هرکس به سوی قرآن فرا خواند به راه راست هدایت خواهد شد.

خداوند متعال صراحتاً بیان نموده‌اند که هدف از نازل نمودن تدریجی قرآن چیزی جز «تثبیت» نبوده است، خداوند متعال در مقام تردید شبهات کفار می‌فرماید:

«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً و احِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ و رَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً * و لا یأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ و أَحْسَنَ تَفْسِیراً». (الفرقان: 32- 33).

«کافران گفتند چرا قرآن یک جا بر پیامبر نازل نشد همین گونه (ما قرآن را به صورت آیات جداگانه و بخش بخش می‌فرستیم) تا با آن دل تو را پابرجا و استوار سازیم و آن را آرام آرام می‌خوانیم، و (کافران) هیچ مثالی را به میان نمی‌کشند مگر اینکه ما پاسخ راست و درست را و بهترین و جه و زیباترین تبیین و تفسیر را به تو می‌نمایانیم».

چرا قرآن مصدر تثبیت است؟

* زیرا ایمان را در قلب غرس، و با ارتباط با خداوند نفس را تزکیه می‌کند.

* زیرا این آیات، سکون و آرامشی به قلب مؤمن می‌بخشند که طوفانهای فتنه دیگر به آن زیانی نمی‌رساند و قلبش به یاد خداوند آرام می‌گردد.

* زیرا به مسلمان اصول و ضوابطی صحیح می‌آموزد که بوسیله آن می‌تواند اوضاع اطراف خویش را سامان دهد و نیز موازینی در اختیارش می‌گذارد که بر اساس آن حکم کند، بگونه‌ای که حکمش سست نگردد و با تفاوت و قایع و اشخاص تناقضی در اقوالش پیش نیاید.

* زیرا قرآن شبهاتی که دشمنان اسلام، کفار و منافقین ایجاد می‌کنند رد می‌کند همانند مثالهای و اضحی که در صدر اسلام رخ داد، به طور مثال:

- آیه «مَا و دَّعَکَ رَبُّکَ و مَا قَلَى». (الضحى: 3)[3]. بر حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- چه تاثیری داشت، آنگاه که مشرکان می‌گفتند: «ودع محمد»[4] (محمد طرد شده است).

- تاثیر آیه «لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی و هَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ» (النحل: 103)[5]. چه بود، آنگاه که کفار قریش ادعا کردند که انسانی محمد را تعلیم می‌دهد و قرآن را از درودگری رومی در مکه می‌آموزد؟

- تاثیر آیه «أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا» (التوبة: 49)[6]. بر مؤمنان چه بود آنگاه که منافق گفت: «ائْذَنْ لِی و لا تَفْتِنِّی» (مرا اجازه ده و درفتنه و فساد میانداز).

آیا مگر تاثیر آن، تثبیت و تقویت قلبهای مؤمنان و رد شبهات و خاموش گردانیدن اهل باطل نیست؟ آری، به خدا سوگند.

شگفت آنجاست که خداوند مؤمنان را هنگام رجوع از حدیبیه به غنائم زیادی (غنایم خیبر) و عده می‌دهد که خداوند آن اموال را در اختیار شان خواهد گذاشت و آنها به تنهایی برای گرفتن آن غنایم می‌روند و هنگامی که منافقان از آنان می‌خواهند که آنها را نیز با خود ببرند، ‌مسلمانان جواب خواهند داد که شما هرگز با ما نخواهید آمد و منافقان برای رفتن با مسلمانان اصرار می‌ورزند و می‌خواهند گفته خداوند را تبدیل کنند، به مسلمانان می‌گویند شما به ما حسد می‌ورزید، و خداوند با این آیه منافقان را جواب داد: «بَلْ کَانُوا لا یفْقَهُونَ إِلاَّ قَلِیلاً» (الفتح: 15). (بلکه آنان جز اندکی نمی‌فهمیدند).

سپس این همه، مرحله به مرحله و گام به گام و کلمه به کلمه در جلوی روی مسلمانان اتفاق افتاد.

- و از این جا می‌توانیم که تفاوت موجود میان آنان که زندگیشان را به قرآن مرتبط کردند و با تلاوت و حفظ و تفسیر و تدبر قرآن، به آن روی آوردند و در هرحال به آن عمل می‌کنند و بین آنان که به کلام بشر اهتمام و رزیدند و آن را مشغله خویش ساختند دریابیم.

- کاش طلاب علم به آموختن علم قرآن و تفسیرش اهتمام بیشتری می‌ورزیدند.

2 – پیروی از شرع الهی و عمل صالح:

خداوند متعال می‌فرماید: «یثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا و فِی الْآخِرَةِ و یضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ و یفْعَلُ اللَّهُ مَا یشَاءُ». (إبراهیم: 27).

«خداوند مؤمنان را به خاطر گفتار استوار (وعقیده پایدارشان) هم دراین جهان و هم در آن جهان ماندگار می‌دارد و کافران را (در دنیا و آخرت) گمراه و سرگشته می‌سازد و خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد».

قتاده در تفسیر این آیه می‌گوید: خداوند متعال در دنیا به و سیله خیر و عمل صالح، مؤمنان را ثابت نگاه می‌دارد و مراد از «الْآخِرَةِ» قبر می‌باشد، این مطلب از بسیار از سلف نیز نقل شده است[7]. و نیز خداوند می‌فرماید: «وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا یوعَظُونَ بِهِ لَکَانَ خَیراً لَهُمْ و أَشَدَّ تَثْبِیتاً» (النساء: 66).

«و اگر اندرزهایی را که به آنان داده می‌شد انجام می‌دادند برای آنان بهتر بود و (ایمان) ایشان را پا برجاتر می‌کرد».

آری، آیا مگر از افراد سست و کسلی که از انجام اعمال صالح عقب افتاده‌اند، در هنگام ظهور فتن‌ها و حوادث ناگوار می‌توان انتظار استقامت و پایداری داشت؟ اما آنانکه ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند آنان را به صراط مستقیم هدایت می‌کند، ازاین جا بود که حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- بر انجام اعمال صالح استقامت می‌ورزید، و پسندیده ترین عمل نزد ایشان، مداوم ترین آن بود گرچه به ظاهر اندک و حقیر می‌نمود، و اصحاب -رضوان الله علیهم- هرگاه عملی را شروع می‌کردند بر آن مداومت می‌نمودند و حضرت عایشه --رضی الله عنه- چون عملی را انجام می‌داد آن را برخود لازم می‌گرفت، و حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- فرمودند: «من ثابر على اثنتی عشرة رکعة و جبت له الجنة»[8].

«هرکس روزانه برخواندن 12 رکعت نماز (سنن رواتب) مواظبت کند و رود بهشت برایش حتمی است».

ودر حدیث قدسی و ارد شده که خداوند می‌فرماید: «ولا یزال عبدی یتقرب إلی بالنوافل حتی أحبه»[9].

«بنده‌ام آنقدر با طاعات نفلی به من تقرب می‌جوید که سرانجام محبوب من می‌گردد».

3 – مطالعه و تدبر داستانهای پیامبران:

خداوند متعال می‌فرماید: «وَکُلّاً نَقُصُّ عَلَیکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ و جَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ و مَوْعِظَةٌ و ذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ» (هود: 120).

«ویکایک از اخبار رسولان بر تو می‌خوانیم، اخباری که با آن دلت را استوار می‌داریم و در این (قرآن) حق و پندی و یاد کردی برای مؤمنان، برایت آمده است».

این آیات برای سرگرمی بر حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- نازل نشده بلکه برای هدفی عظیم که همان تثبیت قلب حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- و مؤمنان می‌باشد، نازل شده است.

خداوند در داستان حضرت ابراهیم -علیه السلام- می‌فرماید: «قَالُوا حَرِّقُوهُ و انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ * قُلْنَا یا نَارُ کُونِی بَرْداً و سَلاماً عَلَى إِبْرَاهِیمَ * و أَرَادُوا بِهِ کَیداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ». (الأنبیاء: 68-70).

«گفتند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است، گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش، آنها می‌خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند، و لی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم».

حضرت عبدالله بن عباس --رضی الله عنه-ما- می‌فرماید: آخرین سخن حضرت ابراهیم -علیه السلام- هنگامیکه در آتش انداخته شد، «حسبی الله و نعم الوکیل» بود[10].

آیا هنگامیکه با تدبر در این آیات می‌اندیشی و با تأمل این داستان را مطالعه می‌کنی، معانی ثبات و استقامت در برابر طغیان و شکنجه و عذاب را احساس نمی‌کنی؟

در آیات زیر که صحنه‌ای از داستان حضرت موسی -علیه السلام- را بیان می‌کند، تدبر کن. «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ * قَالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیهْدِینِ» (الشعراء: 61- 62).

«هنگامیکه دو گروه یکدیگر را دیدند یاران موسی گفتند: بی گمان (آنان) به ما رسیدند (موسی) گفت: چنین نیست، البته پروردگارم با من است، به زودی مرا راه خواهد نمود».

آیا با تدبر در این داستان و در نظر داشتن موقعیت حساس حضرت موسی -علیه السلام- در لحظه رسیدن ظالمان و در میان فریادهای ناامید کننده قوم بنی اسرائیل، برترین معانی و صورتهای استقامت و ایستادگی، در ذهن تداعی نمی‌شود؟

آبا با بررسی داستان ساحران فرعون، نمونه‌ای شگفت از گروهی که پس از شناخت حق برآن استوار ماندند، صورتی عظیم از استقامت و ایستادگی در برابر تهدیدات فرعون ظالم در قلب بوجود نمی‌آید، آنگاه که او می‌گوید: «قَالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکُمْ و أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ و لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ و لَتَعْلَمُنَّ أَینَا أَشَدُّ عَذَاباً و أَبْقَى» (طـه: 71)..

«آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ مسلما او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته، به یقین دست و پاهای شما را برخلاف همدیگر قطع می‌کنم و بر فراز شاخ‌های نخل به دار می‌آویزم و خواهید دانست کدامیک از ما مجازاتش دردناکتر و پایدار تراست».

آری، به استقامت و ایستادگی گروهی از مؤمنانی پی می‌بریم که اندک تردیدی به دل راه ندادند، آنگاه که همه یک صدا بانگ برآوردند: «قَالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلَى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَینَاتِ و الَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا». (طـه: 72)..

«تو را بر دلایل روشنی که به ما رسیده است و (بر) کسی که ما را آفریده است مقدم نخواهیم داشت، هر حکمی که می‌خواهی بکن تو تنها می‌توانی در این زندگی دنیا داوری کنی».

همچنین شاید بزرگترین درسی که از داستان مؤمن در سوره یس و مؤمن آل فرعون و اصحاب الاخدود و غیره می‌گیریم، استقامت و ایستادگی است.

4 – دعا:

یکی از صفات بندگان مؤمن خداوند متعال این است که به او متوجه میشوند و دعا می‌کنند که خداوند متعال آنان را ثابت قدم و استوار نگاه دارد.

• «رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنَا» (آل عمران: 8)..

«پروردگارا! دلهای ما را، پس از آنکه ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان».

• «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَینَا صَبْراً و ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا» (البقرة: 250).

«پروردگارا! (باران) شکیبایی را بر (دلهای) ما فرو ریز و قدمهای ما را استوار بگردان».

وچون تمامی قلوب بنی آدم، در میان دو انگشت از انگشتان خداوند متعال است و به هر جهتی که بخواهد آنها را می‌گرداند،[11] حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- دایما اینگونه دعا می‌فرمودند: «یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک»[12].

«ای دگرگون کننده دلها! دلم را بر دین خویش استوار بگردان».

5 – یاد الله:

ذکر از بزرگترین اسباب استقامت و ایستادگی است، و ببین که خداوند در آیه زیر چگونه استقامت و ذکر را قرین همدیگر قرار داده است، می‌فرماید:

«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا لَقِیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا و اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً» (الأنفال: 45)..

«ای مؤمنان! چون با گروهی (از کفار) روبرو شدید، ثابت قدم بمانید و خداوند را بسیار یادکنید».

خداوند متعال دراین آیه ذکر را از بزرگترین عوامل و ادار کننده به استقامت در جهاد، قرار داده‌اند.

تامل کن که لشکرهای فارس و روم با اجسام تنومند شان چگونه در مقابل گروه اندک ذاکرین شکست خوردند.

حضرت یوسف -علیه السلام- برای استقامت در برابر فتنه زن صاحب جاه و جمالی که او را به فحشاء دعوت داده بود، به چه چیزی پناه برد؟ آیا مگر در پناه «معاذ الله) داخل نشد که در نتیجه، امواج و لشکر شهوات در مقابلش شکست خورد.

آری، اذکار در تثبیت مؤمنان چنین تأثیر شگرفی دارند.

6 – انتخاب راه درست:

راه صحیحی که بر هرمسلمان لازم است که آن را بپیماید راه اهل سنت و جماعت است، راه گروه رستگار و فرقه ناجیه، اهل عقیده صاف و روش صحیح و پیروان سنت پیامبر -صلی الله علیه و سلم-، بر هر مسلمان لازم است که از دشمنان خداوند و اهل باطل دوری جوید.

اگر می‌خواهی که تاثیر و جایگاه این نکته را در تثبیت قلوب درک کنی بیاندیش و از خود سؤال کن که چرا بسیاری از گذشتگان و بعدی ها گمراه و حیران گشتند و تا آخر بر راه راست ثابت نماندند. و چرا برخی از آنان بعد از اوقات گرانبهایی، تازه به حق رسیدند؟

می‌بینی که آنان از بدعت و ضلالتی به بدعت و ضلالتی دیگر همچون اعتزال، تحریف، تأویل (بی‌اساس)، تفویض، ارجاء و پیروی از فرقه‌ای گمراه مدعیان تصوف.

اهل بدعت همواره در تحیر و اضطراب بسر می‌برند و بسیاری از آنان هنگام مرگ نیز دچار شک و تردید می‌شوند.

اما آیا تاکنون کسی از پیروان حق، پس از شناخت و فهم کامل، از روش خویش ناخشنود شده و برگشته است؟ آری! امکان دارد کسی به پیروی از خواهشات و شهوات نفس و شبهاتی که بر عقل ضعیفش طاری گشته برگردد اما نه بخاطر اینکه روشی بهتر از آن را یافته و یا بطلان آن برایش ثابت گشته است.

مصداق آنچه ذکر شد سؤالاتی است که هرقل درباره پیروان حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- از ابوسفیان نمود، هرقل ازاو پرسید: آیا کسی از پیروان او به ناراضگی ازدین خود برگشته است؟ ابوسفیان جواب داد، خیر، سپس هرقل گفت: اینگونه است ایمان هنگامیکه در قلبها جای می‌گیرد[13].

بسیار شنیده‌ایم که بزرگان اهل بدعت از بدعتی به بدعتی دیگر روی آورده‌اند و یا برخی را خداوند هدایت داده، باطل را رها کرده‌اند و به مذهب اهل حق گرویده و از مذاهب قبلی خویش پشیمان شده‌اند، اما آیا عکس آن را سراغ دارید؟

پس اگر می‌خواهی ثابت و استوار بمانی راه و روش مؤمنان را برگزین.

7 – تربیت:

تربیتی ایمانی، علمی، آگاهانه و تدریجی عامل اساسی از عوامل استقامت و پایداری به شمار می‌آید.

تربیتی ایمانی که قلب و و جدان را با خوف و رجاء و محبت الهی زنده می‌گرداند تربیتی منافی با جمودی که بر اثر دوری از قرآن و حدیث و محصور بودن بر نظری‌ها و اقوال افراد بوجود آمده است.

تربیتی علمی و استوار بر دلیل صحیح و منافی با تقلید کور کورانه.

تربیتی آگاهانه و دور از راه و رسم مجرمان، تربیتی توام با بررسی طرحها و برنام‌های دشمنان اسلام و همراه با مطالعه دقیق اوضاع کنونی و فهم مناسب و قایع و رخدادهای اجتماعی، تربیتی کامل و منافی با انحصار و محدود بودن بر محیطهای کوچک و سربسته.

تربیتی تدریجی که مسلمان را اندک اندک و به تدریج، با برنامه ریزی دقیق به مراحل کمال ترقی دهد، تربیتی منافی با بی برنامگی و ستابزدگی و جهش های بی مورد و تباه کننده.

برای اینکه اهمیت این عنصر از عناصر ثبات و پایداری را بهتر درک کنیم به سیره حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- باز گردیم و از خویشتن بپرسیم.

• چه چیزی باعث شده بود که اصحاب پیامبر -صلی الله علیه و سلم- در مکه، در آن دوران رنج و عذاب، استقامت و ایستادگی کنند؟

• حضرت بلال، خباب، مصعب، آل یاسر و دیگر مستضعفان و بزرگان اصحاب (وبنی هاشم) چگونه در تحریم اقتصادی در شعب ابی طالب و مواقع دشوار دیگر، صبر و استقامت نمودند؟

• آیا امکان داشت که آنان، بدون تربیتی عمیق که شخصیات آنان را صیقل داد، اینگونه صبر و استقامت کنند؟

• به طور مثال بنگریم به حضرت خباب بن الارت -رضی الله عنه-، آن هنگام که صاحبش سیخ‌های آهنی را در آتش می‌گداخت و چون سرخ می‌گشتند خباب را برهنه و به پشت برآنها می‌انداخت، و تنها چیزی که سیخ ها را سرد می‌کرد چربی بدن کباب شده خباب بود، آری! چه چیزی او را اینگونه صابر و با استقامت نگاه داشته بود؟

• چه چیز باعث استقامت حضرت بلال -رضی الله عنه- در زیر صخر‌های بزرگ در ریگستان داغ و سوزان مکه بود، و چه چیزی حضرت سمیه --رضی الله عنه- را برآن داشت تا در طوقهای آهنین و زنجیرهای کفار صبر و استقامت را پیشه کند؟

• و سؤالی دیگر از دوران زندگی مدنی، آنانکه در جنگ حنین هنگام هزیمت، با حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- پا برجا ماندند، چه کسانی بودند؟ آیا آنان افرادی نو مسلمان بودند که هنوز تحت تربیت حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- قرار نگفته بودند و بسیاری از آنان فقط با هدف جمع آوری غنیمت با حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- همراه شده بودند؟ هرگز... بلکه اغلب آنان مؤمنان برگزیده‌ای بودند که مدتی طولانی توسط حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- تربیت یافته بودند.

اگر آنان افرادی تربیت یافته نمی‌بودند، آیا اینگونه استقامت می‌ورزیدند؟

8 – اطمینان به راه:

بدیهی است که هرچند اعتماد مسلمان به راهی که می‌پیماید بیشتر باشد بر صبر و استقامتش در آن راه افزوده خواهدشد. و ایجاد اعتماد نیز اسبابی دارد منجمله:

• احساس اینکه راهی که تو آن را در پیش گرفتی، راهی جدید و زاییده این قرن و زمان نیست، بلکه راهی است بسیار قدیمی که قبل از تو پیامبران، صدیقان، علما، شهدا و صالحین نیز پیموده‌اند، و اینگونه، احساس غربت از تو دور می‌شود و و حشت تو به انس و اندوهت به شادمانی و سرور تبدیل می‌گردد، زیرا تو در این صورت احساس می‌کنی که همه آنان در پیمودن این راه و منهج همراه و مونس تو هستند.

• احساس برگزیدگی، خداوند متعال می‌فرماید:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ و سَلامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَى» (النمل:).

«ستایش برای خداست، و سلام بر آن بندگانش که (آنان را) برگزیده است».

باز می‌فرماید:

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَینَا مِنْ عِبَادِنَا» (فاطر: 32).

«آنگاه کتاب (آسمانی) را به آنان به ارث دادیم که از (میان) بندگانمان برگزیدیم».

ونیز می‌فرماید:

«وَکَذَلِکَ یجْتَبِیکَ رَبُّکَ و یعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ» (یوسف: 6).

«واینگونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و از تعبیر خوابها به تو می‌آموزد».

همانگونه که خداوند پیامبران را برگزیده صالحان و نیکوکاران نیز بهره‌ای ازاین گزینش دارند، زیرا بخشی از علوم انبیا را به ارث برده‌اند.

* اگر خداوند تو را به صورت جماد و یا حیوان و یا کافری ملحد و یا دعوتگری به سوی ضلالت و یا به صورت فاسق و یا مسلمانی غیر داعی به اسلام و یا دعوتگری به راهی پر از خطا و اشتباه، می‌آفرید، آنگاه چه احساسی می‌داشتی؟

* آیا احساس به برگزیدگی و اینکه خداوند تو را مسلمانی دعوتگر به سوی اهل سنت و جماعت قرارداده است، ازعوامل ثبات و استقامت تو بر راه و روشی که برگزیده‌ای نیست؟

9 – دعوت دادن:

اگر نفس حرکت و فعالیتی نداشته باشد متعفن می‌گردد، دعوت به سوی الله یکی از بزرگترین مجالات حرکت و انطلاق نفس است، دعوت، و ظیفه پیامبران و رها کننده نفس از عذاب است، در دعوت نیروها و استعدادها، شکوفا می‌گردد و کارهای بسیار عظیمی انجام می‌شود.

«فَلِذَلِکَ فَادْعُ و اسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ» (الشورى: 15).

«پس به (سوی) این دین دعوت کن و آنچنان که مامور شده‌ای استقامت نما».

واین گفته که «فلانی اصلا تغییر نکرده است» به هیچ عنوان صحیح نیست زیرا اگر نفس را به طاعت پروردگار مشغول نسازی بی گمان تو را به معصیت و ادار خواهد نمود و ایمان کم و زیاد می‌گردد.

دعوت بوسیله زبان به سوی راه راست، توأم با تلاش فکری و جسمانی، بگونه‌ای که دعوت تنها هم و مشغله انسان باشد، تلاشهای شیطان مبنی بر گمراهی و ی را، خنثی می‌سازد.

علاوه بر این هنگامی که دعوتگر در میدان دعوت کار می‌کند، در نفس او احساس مبارزه با مشکلات و مخالفان و اهل باطل ایجاد میگردد و بدین سبب ایمانش ترقی می‌یابد و در کار خویش استوارتر می‌شود.

پس اینگونه، دعوت علاوه بر ثواب بسیار عظیمی که در آن نهفته است یکی از اسباب ثبات و استقامت و عاملی است مهم که انسان را از بازگشت و سیر قهقرایی باز می‌دارد، زیرا کسی که هجوم می‌برد نیازی به دفاع ندارد. و خداوند همراه دعوتگران است، آنان را ثابت و استوار نگاه می‌دارد، داعی همانند طبیبی است که با علم و آگاهی و تجربه خویش با بیماری مبارزه می‌کند و باتوجه به علم تجربه اش، خود کمتر در معرض ابتلا به بیماری قرار دارد.

10 – تقرب به عوامل ثابت نگاه دارنده:

عناصری که حضرت پیامبر -صلی الله علیه و سلم- درباره و یژگی آنها فرموده‌اند:

«إن من الناس ناساً مفاتیح للخیر مغالیق للشر»[14].

«بسیاری از مردم درواز‌های خیر و سدهایی در برابر شر هستند».

جستجوی علما، صالحان و دعوتگران مؤمن و جمع شدن دور آنها، عاملی یاری دهنده بر صبر و استقامت است، در تاریخ اسلامی فتن‌هایی برپا شده که خداوند متعال بوسیله مردانی مؤمن، مسلمانان را در آن فتن‌ها ثابت و استوار نگاه داشته است، مانند موردی که علی بن المدینی رحمه الله درباره آن می‌گوید: خداوند در بحران ارتداد دین را بوسیله حضرت صدیق -رضی الله عنه- و در فتنه خلق قرآن بوسیله امام احمد بن حنبل رحمه الله، یاری نمود[15].

ببین علامه ابن قیم رحمه الله درمورد نقش استادش شیخ الاسلام در تثبیت افرادش چه می‌گوید:

«هرگاه ترس بر ما غلبه می‌کرد و از شکست بیم می‌داشتیم چاره‌ای دیگر نمی‌یافتیم به شیخ روی می‌آوردیم و به مجرد ملاقات با او و شنیدن سخنانش تمام آن بیم و واهمه از بین می‌رفت و به توان و یقین و اطمینان مبدل می‌گشت، پاک است خدایی که بهشت را در دنیا به بندگانش نشان داد و درواز‌هایش را در سرای عمل برویشان گشود و آنان را از نسیم عطر آگینش بهره‌ای داد که شیفته آن گشتند و با تمام توان و نیروی خویش در طلب آن بر آمدند و برای رسیدن به آن، باهم به مسابقه پرداختند»[16].

بنابراین اخوت اسلامی یکی از عوامل اساسی تثبیت و پایداری به شمار می‌آید، پس برادران نیکوکار و افراد برگزیده و مربیان اسلامی، دراین راه یاور تو و پایگاه مستحکمی هستند که می‌توانی به آنها پناه ببری و آنان، با علم و دانشی که دارند تو را ثابت و استوار نگاه می‌دارند، پس مصاحبت آنان را برخود لازم بگیر و از تنهایی بپرهیز مبادا که شیطان تو را شکار کند زیرا گرگ همیشه گوسفندی را شکار می‌کند که از گله دور افتاده باشد.

11 – مطمئن بودن به یاری خداوند و اینکه آینده از اسلام است.

هنگامیکه پیروزی به تاخیر می‌افتد خیلی بیشتر به استقامت نیاز داریم تا مبادا در لحظات و اپسین متزلزل شویم، خداوند متعال می‌فرماید:

«وَکَأَینْ مِنْ نَبِی قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیونَ کَثِیرٌ فَمَا و هَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و مَا ضَعُفُوا و مَا اسْتَکَانُوا و اللَّهُ یحِبُّ الصَّابِرِینَ * و مَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا و إِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا و ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا و انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ * فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیا و حُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ و اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (آل عمران: 146- 148).

«وچه بسا پیامبرانی که مردان الهی فراوان به همراه آنها جنگ کردند آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها رسید سست نشدند و ناتوان نگردیدند و زبونی نشان ندادند و خداوند استقامت کنندگان را دوست می‌دارد، گفتار آنها فقط این بود که پروردگارا ما را ببخش و از تندرویهای ما در کارها صرفنظر کن، قدمهای ما را ثابت بدار و ما را بر گروه کافران پیروز بگردان، لذا خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد».

در دوران شکنجه و عذاب هنگامیکه پیامبر -صلی الله علیه و سلم- می‌خواست یاران جفا کشیده خویش را دلگرمی‌دهد و بر راه اسلام ثابت نگاه دارد، آنان را بشارت می‌داد که آینده از آنِ اسلام است. در حدیث خباب در صحیح بخاری آمده: «ولیتمنَّ اللهُ هذا الامر حتی یسیر الراکب من صنعاء إلی حضرموت ما یخاف إلا الله و الذئب علی غنمه»[17].

«خداوند این دین را استقرار خواهد بخشید تا اینکه سواری، مسافت میان صنعاء تا حضرموت را بدون هیچگونه ترس از دشمنی، می‌پیماید، مگر خوف خداوند و بیم گرگ بر گوسفندان».

پس بیان احادیثی که در آنها بشارت داده شده که آینده از آن اسلام است، برای تربیت نونهالان بر ثبات و استقامت، بسیار مهم است.

12 – شناخت ماهیت باطل:

خداوند متعال برای دلجویی و تثبیت مؤمنان می‌فرماید:
«لا یغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ» (آل عمران: 196).

«آمد و رفت کافران در شهرها تو را نفریبد».

و آیه «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاءً» (الرعد: 17)[18]. درسی است برای عاقلان، که نباید از باطل بترسند و تسلیم آن شوند.

* یکی از روشهای قرآن رسوا نمودن اهل باطل و بر ملا ساختن اهداف و نقش‌های آن است، تا مسلمانان بدانند که دشمن از کجا و ارد می‌شود و مبادا که مسلمانان غافلگیر شوند. «وَکَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ و لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ» (الأنعام: 55).

«واین چنین آیات را به روشنی بیان می‌کنیم تا راه مجرمان آشکار گردد».

• و چه بسیار شنیده و دیده‌ایم که حرکاتی از هم پاشیده و دعوتگرانی ازپای در آمده و استقامت خویش را ازدست داده‌اند، زیرا بر اثر عدم شناخت دشمنان، دشمنان آنان را غافلگیر نموده و از جایی و ارد عمل شده‌اند که آنان هرگز نمی‌پنداشته‌اند.

ادامه دارد ...


پی‌نوشت‌ها
---------------------------------

[1] مسند احمد 6/4، حاکم 2/289

[2] مسند احمد 4/408، صحیح الجامع 2361.

[3] «پروردگارت تو را رها نکرده است و دشمن نداشته و مورد خشم قرار نداده است».

[4] صحیح مسلم با شرح نووی 12/156.

[5] «زبان کسی که (آموزش قرآن را) به او نسبت می‌دهند غیرعربی است و این (قرآن) به زبان عربی گویا و روشنی است».

[6] «هان آنان هم اینک در فتنه و فساد افتاده‌اند».

[7] تفسیر ابن کثیر 4/421

[8] ترمذی 1/13، نساء 1/388

[9] بخاری، نگا: فتح الباری 11/340

[10] فتح الباری 8/229

[11] این مطلب را امام احمد و مسلم مرفوعا از ابن عمر روایت کرده‌اند نگا: صحیح مسلم بشرح نووی 16/204.

[12] امام ترمذی این حدیث را مرفوعا از حضرت انس روایت کرده نگا: تحفة الاحوذی 6/249 و صحیح الجامع (7864).

[13] فتح الباری 1/32

[14] ابن ماجه، 237 و کتاب السنه ابن ابی عاصم 1/ 127، السلسله الصحیحه (1332).

[15] سیراعلام النبلاء 11/196.

[16] الوابل الصیب، 97

[17] فتح الباری، 7/165.

[18] «اما کف آب بیرون پرتاب می‌شود و از میان می‌رود».